-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 فروردینماه سال 1394 18:39
امروز تولدش بود. خیلی دلم براش تنگ شده . همه یادگاری هایی که ازش نگه داشتم و ریختم دورم و یاد او روزا کردم. حاضرم بقیه عمرم و بدم ولی برگردم به همون دوران . 20 فروردین سال 88.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 فروردینماه سال 1394 14:59
حال خوشی ندارم احتیاج زیادی به تنهایی دارم. عصرا باید برم پیاده روی. هوای بیرون حالم و بهتر میکنه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 فروردینماه سال 1394 17:28
3 سال عید مزخرف
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1393 00:25
سلام خوبی؟ من خوب نیستم. اصلا خوب نیستم خیلی دلم تنگ شده . باز یاد گذشته افتادم . دارم دیوونه میشم دیگه . شدیدا بهش احتیاج دارم. 4 روز پیش تو وایبر دیدم اومده.انقدر ذوق کردم که نگو مث دیوونه ها میخندیدم فقط حالا اصلا نمیدونستم خودشه یا نه. فقط چند دفه با این خط با من تماس گرفته بود. دلم میخواد زنگ بزنم به این خط ببینم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 دیماه سال 1393 21:22
دارم دیوونه میشم دیگه:(
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 دیماه سال 1393 13:48
دلم تنگه. خیلیییی زیاد. لعنتی نمیدونم الان کجاس . چیکار میکنه. کلافم خیلی.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 دیماه سال 1393 14:56
1 دی ماه سال 1393 دفاع کردم . 4 دی ماه همین سال جشن فارغ التحصیلیم و جشن تولدم و کنار دوستام و خانوادم گرفتم تا سنگینی این روز رو حس نکنم. جشن عروسی کسی که دوستش داشتم هم امسال 4 دی ماه بود . همون روز تولدم یکی از دوستام بهم پیشنهاد ازدواج داد . چقد اتفاق .کلی کار دارم هنوز. دو تا پروژه کاری خوب در پیش دارم . کارای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 آبانماه سال 1393 19:26
امروز 21 آبان ماه . مرد..... حالم از همه بدتره . کسی که با کسی قدم نزد . عشق ادعا سرش نشد اخرش نشد که یاد من بره اسمونم باورش نشد کبوترش نشد دوباره بپره منتظرم. ولی مثل اینکه قسمت نمیشه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1393 10:58
این روزا دلم گرفته. خستم . انگار مغزم سنگینه . بسکه توش فکر دارم. نمیدونم چرا همش احساس میکنم چند ماه دیگه بیشتر زنده نیستم. همیشه کلا فکر میکنم که نمیتونم ته زندگیم و ببینم .که مثلا بچه هام چجوری ان. یا شغلم چیه. نمیدونم احتمالا این هم یه حس مزخرف دیگست. نمیدونم دلم از اون اس ام اس چند شب پیش گرفته . یا از این موقعیت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مردادماه سال 1393 12:41
دوهفته پیش بعد دو سال همدیگر و دیدیم . خیلی دلم براش تنگ شده بود واقعا. این روزا حوصله خودم و هم ندارم . دلم میخواد همش تنها بشینم تو اتاقم و به هیچی فک نکنم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1392 14:20
بعضی از روزا هست که تو رو یاد خاطرات قشنگترین روزای زندگیت میندازه مثلا یه هوا یه نسیم یه بو ادم کلافه میشه یه لحظه میرههه تو اون روزا وقتی احساس همون روزا بهش دست میده و با احساس همون لحظه قاتی میشه وقتی مفهمه که دیگه اون خاطرات تکرار نمیشه ادم دلش میخواد که اصلا نباشه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1392 11:38
این روزا حال خوشی ندارم جمعه ولنتاین بود ولی با سال های قبل هیچ فرقی نداشت هیچ ابراز احساساتی هم نشد دیروز ینی شنبه 26 بهمن تصمیم گرفت که تمومش کنیم با حرفهای که مهدی بهم گفت یکم از دستش ناراحتم شاید اگه اون حرفا رو نمیزد بهم باز باهاش میموندم تو این مدت تلاش کردم همه جوره باهاش راه بیام با انیکه راه سختی بود ولی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 دیماه سال 1392 23:43
خواب دیدن وطنم اغوش توست خواب دیده ام قلبت پیامبر است دستم را گرفته ای مسحا غرق شوم مبادا در چشمانت بیداار میشوم رو به روی تو در کافه ای که بوسه هایم شعر میشوند دستانم را گرفته ای من اما غرق میشومدر چشمانت شهید میشوم در وطنم با تپشهای قلبت زنده ام مادرم میگفت شهیدان زنده اند..... حنیف 2شنبه بعد از میلاد حضرت محمد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 دیماه سال 1392 21:00
امروز زنگ زد و تولدم و تبریک گفت انقد خوشحال شدم که صداش و شنیدم که نمیدونستم باید چیکار کنم خیلی خوشحالم خیلیی ولی خیلی بد باهاش حرف زدم میدونم دیگه زنگ نمیزنه اخه حالم خیلی بد بود اون موقع بد موقع زنگ زده بود خدایاااا.....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 دیماه سال 1392 18:09
امروز دیدمش خیلیی خوشحالم خیلیییی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 دیماه سال 1392 22:08
یعنی تولدم و یادش نبود؟ امسال تولدم و دوست نداشتم همه چیز قاتی پاتی بود 4.10.1392 مزخرفترین سال دوست صمیمیم .......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 19:47
با اینکه ازدواج کردی و یک ساله ازت خبر ندارم ولی دلم خیلی برات تنگ میشه ولی نه مثل گذشته
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 12:14
لعنت بهم حالم خیلی داغونه نه برای گذشته . برای حال و اینده احتیاج دارم با مامانم حرف بزنم ولی نمیتونم دلم میخواد خودش سر صحبت و باز کنه میخوام بگم نه. ولی نمیدونم چجوری خدایا هر چی به صلاحمه همون بشه فراموشم نکنیاا خداجون
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 مهرماه سال 1392 17:58
دلم تنگ شده. برای مقداد . دوست خوبم امین که ازدواج کرده نمیدونم کجاس ولی امیدوارم خیلی زیاد خوشبخت بشه چون قلب مهربونی داره دلم برای دوستای دوره لیسانسم خیلی تنگ شده . اون وقتا که دور هم جمع میشدیم کلی شیطونی میکردیم . برای روزای گذشته تنگ شده برای گل های یاس برای دیوونه بازیامون چقد بزرگ شدم و ازون روزا میگذره روزای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 مهرماه سال 1392 13:18
باز دانشگاه شرو شد منم هوایی شدم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1392 23:36
شاید یه روزی بعد از گذشتن از پیچ کوچه تصادفی هم و دیدیم شاید هم وقتی از در اومدم بیرون دیدمت شاید هم مشغول کار وقتی سرم و میگیرم بالا یهو ببینمت شاید روزییی دیگه در اینده دور تو خیابون پشت چراغ قرمز اون موقع عکس العملت چیه؟ من هم نمیدونم چیکار میکنم!! ولی همیشه یه چیزی ته دلم میگه که بازم میبینمت . شاید هم ته دلم دروغ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 01:20
دلم تنگ شده .نه برای اون برای خودم؟ نه. از خودم بدم میاد . وقتی یه کاری و انجام میدم که دوس ندارم بعدش پشیمون که میشم انقد از خودم بدم میاد و لجم میگیره دلم میخواد که نباشم اصلا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 13:21
امروز میخوام راجع به حس خوبم بنویسم تا یکم تنوع بشه اینجوری هر وقت میام اینجا احساس غم میگیرم. امروز حال و روزم خیلی خوبه . پشتکارم وزیاد کردم برای انجام کارام . کلا نزدیک پاییزو زمستون که میشم نمیدونم چرا انقد انرژی میگیرم هوا . ابر .باد بهم خیلی حس خوبی میده دلم میخواد همش بشینم لب پنجره و به اسمون نگاه کنم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 02:13
بازم روزای تکراری اومد . باز کلافگی من شرو شد. باز این حس مزخرف تنهایی اومد سراغم خسته شدم دیگه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 23:17
دلم تنگه برای کسی که دوستش داشتم. برای دوستای دوست داشتنیم برای کسی که دوستش دارم . برای خودم. عجب شرایط سختی شده . نگران ایندم . میترسم . خیلی هم میترسم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 22:24
چند روز حالم خوب نیست باز جلو همه خوبم و تو تنهاییم بد نمیدونم چم شده باز احساس تنهایی شدید دارم . میدونم تنها نیستم ولی خیلی بده دورت پر ادم باشه ولی باز احساس تنهایی کنی . خیلی بده که کسی دوست داشته باشه ولی تو بازم احساس تنهایی کنی. خیلی بده که دلت و زبونت یکی نباشه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 مردادماه سال 1392 22:52
حتی خودم هم از خودم خستم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 مردادماه سال 1392 14:48
خیلی دلم گرفته خیلی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مردادماه سال 1392 19:25
دلم شدیدا گرفته دارم خفه میشم دیگه باز ظرفیتم پر شده خستم از این همه روزهای تکراری از اینکه هیچی و به روم نمیارم از این همه دروغ بیچاره خونوادم چه گناهی دارن که باید هر چن وقت به چن وقت این قیافه من و تحمل کنن خب چیکار کنم وقتی باهاشون راحت نیسم حاضرم تنها و بیکار تو اتاقم بشینم و به سقف نگاه کنم ولی نرم بیرون پیششون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 تیرماه سال 1392 23:10
این روزها خودمو سرگرم میکنم که تنهایی و درک نکنم.