خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

این روزا فکرم خیلی درگیره

درگیر چی و نمیدونم

نمیدونم چرا ادمها راضی نیستن به چیزی که دارن

من هم جزوی ازین أدمهام

چرا واقعا چشمم انقدر کور بود و ندیدمش . الان چرا باید تو این شرایط ببینم هست.

الان چرا اونی و که باید نمیبینم  و مطمینم که فردا افسوس همین امروز و خواهم خورد.

کلا یکم زندگی پیچیده شده. درست رفتار نمیکنم.

در واقع زندگی نمیکنم

دارم فکر میکنم که چطوری زندگگی کنم.

همش فکر میکنم که آدمها چرا انقدر راحت دروغ میگن چقدر راحت زیر قولشون میزنن چقد راحت   براشون اطرافیانشون بی ارزش میشه چقد بعضیا از خود راضین.

احساس میکنم من خودم دست کمی از اینا ندارم که انقد دارم اخلاق منفیشون و نگاه میکنم

یکم خستم .

فکرم خستس

از شدت خستگی این روزا بیخیال شدم

یه جوری خوشحالم گاهی که مطمینم قراره یه اتفافی بیفته و .....

در هر صورت بازم خدا رو شکر.

خدایا کمک کن بتونم در حال زندگی کنم .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد