خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

دارم دیوونه میشم دیگه:(

دلم تنگه. خیلیییی زیاد.

لعنتی

نمیدونم الان کجاس . چیکار میکنه. کلافم خیلی.

1 دی ماه سال 1393 دفاع کردم . 4 دی ماه همین سال جشن فارغ التحصیلیم و جشن تولدم و کنار دوستام و خانوادم گرفتم تا سنگینی این روز رو حس نکنم. جشن عروسی کسی که دوستش داشتم هم امسال 4 دی ماه بود . همون روز تولدم یکی از دوستام بهم پیشنهاد ازدواج داد . چقد اتفاق .کلی کار دارم هنوز. دو تا پروژه کاری خوب در پیش دارم . کارای ثبت اختراعم و باید هر چه زودتر انجام بدم .انگار یه انرژی بزرگ توم هست که باید بیشترین استفاده رو ازش بکنم. هنوز یه چیزی بزرگ کمه

یه روز برفی

خدایا بخاطر این روزای خوب ازت ممنونم. خیلی دوست دارم خدا جون . کمک کن