خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

دلم خیلی تنگه.
بهم گفت فردا هم و ببینیم؟ ولی من رو دلم پا گذاشتم گفتم نه.
دلم گرفتته.  کاشکی  یکی هم پیش من بود .برای احساسم ارزش قایل میشد. دوسم داشته باشه و تا اخر راه باهام باشه. نه رفیق نیمه راه.
هیچ کس پیدا نمیشه. نمیخوام پیدا شه. کاش کارم درست بشه ازینجا برم. از خاطراتم دور شم.از خونمون تا دانشکاه  همه جا پر خاطرس.قلبم از تو سینه داره میزنه بیرون. دیکه نمیتونم جلوی اشکام و بگیرم.

من عاشق شدم با تو.کنار تو ارامش و تحربه کردم . تو میری دنبال زندگیت . این منم که تنها با دردم. 

 

 

خدایا چرا باید از ازدواجش اینقدر پشیمون باشه. اگه اون راضی بود من خیلی راحت کنار میومدم با موضوع .خدایا چرا  همیشه سالم نگهش دار. مواظبش باش. اخه قلبش مریضه ممکنه هر ان یهو سکته کنه.اه لعنتی .  

زنش خیلی دوسش دداره . هر کاری بگه انجام میده.. ولی اصلا اون چیزی نیس که اون میخواد . اخلاقش 180 درجه باهاش فرق داره. خدایا کمکشون کن. من که الان از زندگیش اومدم بیرون . پس کمکش کن.هواش و داشته باش تا بتونه باهاش کنار بیاد و پشیمون نباشه. اصلا یه کاری کن که بگه خو شد با من ازدواج نکرد.

امروز دیگه برای همیشه از هم خدافظی کردیم. 

بهم گفت میخوای با دیدن من خودت و اب کنی/؟ 

گفتم اره میخوام مثل زندگیم خودمم داغون کنم. 

گفت پس دیگه باهام تماس نگیر چون نمیخوام داغون شدنت و ببینم. 

منم گفتم باشه . خدافظ.  

و اون سکوت کرد. کاشکی این ددفه دیگه زنگ نزنه .  

از صبح تا حالا این بغض لعنتی و نگه داشتم . الان همین جوری اشکام داره میاد پایین

امروز حلقش و دستش دیدم. دلم هوری ریخت پایین. پس قول کرده همه چی و . باید برم بیرون از زندگیش . ولی چطوری؟ حرفای دیشبش چی میشه چرا  هیچی با هم هم خونی نداره. همه چیز ضد و نقیضه . دارم روانی میشم. دیگه حواب زنگ و اس ام اس نمیدم. حوصله هیچ کس و ندارم. میخوام تنها باشم. خودم . بدون تظاهر. تا کی  لبخند همه چیز و پنهون کنه.
پس چرا دوسم نداره؟ اگه دوستم نداره چرا  پس  هش بهم زنگ میزنه  و میخواد که باهاش باشهم. چرا میگه از ایران برم نمیتونه تحمل کنه . چرا وقتی گریه میکنم میفهمه و دلیلش و ازم میپرسه؟
چرا دوس نداره ناراحت باشم؟ چرا زندگیم خرا شد؟ چرا دارم با دست خودم زندگیم و خراب میکنم.  مفزم داره منفجر میشه. چند روزه صورتم قرمز شده از بس فکرم مشغوله.
خدایا کمکم کن که بهت خیلی احتیاج دارم.

۲ روزه ازش خبر ندارم حالم گرفتس . 

شنبه زود میاد. کاشکی نیاد . نمیدونم چرا دلم نمیخواد ازش خبر داشته باشم. 

ازین احساسات مسخره ضد و نقیض خسته شدم  .