خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

سلام

خوبی؟

من خوب نیستم. اصلا خوب نیستم

خیلی دلم تنگ شده .

باز یاد گذشته افتادم . دارم دیوونه میشم دیگه . شدیدا بهش احتیاج دارم.

4 روز پیش تو وایبر دیدم اومده.انقدر ذوق کردم که نگو

مث دیوونه ها میخندیدم فقط

حالا اصلا نمیدونستم خودشه یا نه.

فقط چند دفه با این خط با من تماس گرفته بود.

دلم میخواد زنگ بزنم به این خط ببینم خودش بر میداره یا نه.

همش چک میکنم ببینم کی انلاینه

عکس گربه گذاشته. کاشکی عکس خودشو بزاره.

هوای این روزا با خاطراتم دست به یکی میکنن تا من و اذیت کنن.

کی این چیزا تموم میشه

چرا نمیتونم فراموش کنم.

شاید نباید فراموش کنم . باید باهاش مواجه بشم.

دلم برا حمید تنگ شده . برای سکوت آرامش بخشش

از خودم خستم.

خدایا خیلییی از خودم خستم .

ببخشید خدا جون یه مدت فراموشت کرده بودم.

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 05:01 ب.ظ

سلام
خسته نشدی؟
تا کی می خوای خودتو شکنجه کنی؟
واقعا دلم گرفت که هنوز راه و سرنوشت خودتو پیدا نکردی ولی بازم برات ارزوی موفقیت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد