خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

اخرش چی میشه؟

خدا مرسییییییییییییییییی

هر دفه شرمندم میکنی با کارای که برام انجام میدی ولی من هیچ کاری نمیکنم  . شرمندتم خدا جون

روز نو

امروز 27 اردیبهشت سال 1392 خیلی خوب بود و خیلی بد یود .

خدایاااا تو میدونی تو دلم چی میخوام ازت . پس میشه براوردش کنی اگه به صلاحمه .

خداجونم2 روز صبر میکنم اگه نشد لابد به صلاحم نیست . همیشه به اینکه بهترینها رو برام میخوای مطمینم .

نمیخوام به گذشته برگردم خدا جونم کمکم کن . منم دارم سعی میکنم یه کاری کن که  بتونم این دفه از گذشته بیام بیرو ن.من ومیشناسی . همیشه باهامم باش و ترکم نکن. این روزا خیلی احساس تنهایی میکنم خیلی زیاد  .خدا ججووووون


یه جایی و میخوام که بتونم توش فریاد بکشم

انقد داد بزنم تا شاید یکم خالی بشم

مگه پرم؟

پر چی؟ چم شده اصلا . کاشکی میتونستم بفهمم چم شده تا شاید یکم بتونم به خودم کمک کنم.

دیرم شد

واقعا دیگه بهش فکر نمیکنم

ولی نمیدونم این غم لعنتی چیه چند روزه افتاده به جونم