-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1395 22:21
زندگی واقعا عجیبه . همیشه بعد از یه مدتی میشینم و چیزای با ارزش زندگیم و انتخاب میکنم تا قدرشونو بیشتر بدونم. حدود یه سالی هست که همیشه چیزای با ارزش زندگیم فقط خانوادم هستن . گاهی اوقات یه چیزایی کنارشون میاد ولی باز یه اتفاقاتی می افته که بازم فقط خودشون جزو ارزشمندترین دارایی هام میمونن . چقدر خوشحالم که دارمشون...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 خردادماه سال 1395 00:03
بی دلیل هوایت را کردم .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1395 01:14
و هم چنان این دو راهی وجود داره کلافه شدم دیگه این انرژی منفی نمی دونم از کجا میاد. گاهی فکر میکنم این انرژی راه اصلیه . ولی هر چقدر فکر میکنم انرژی مثبته بیشتره . ولی میترسم . میترسم به بن بست بخورم. اینکه از هیچی مطمین نیستم بده عقل و احساس با هم قاطی شده. با همه تلاشم برای منطقی بودن باز نمیشه یه دفه حرف یه نفر و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1395 23:04
بدجوری سر دوراهیم کاشکی یه نشونه کوچیک وجود داشت تا ادم میتونست راه درست و انتخاب کنه . ازین بلاتکلیفی خسته شدم .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1395 11:02
دلم تنگه خیلی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 بهمنماه سال 1394 21:42
بهتر از این نمیشد.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 دیماه سال 1394 21:07
دلم شدید از آدمها گرفته بعضی چیزا رو نمیتونم هضم کنم اینکه چجوری آدما می تونن همدیگر و ناراحت کنن چجوری بعدش انقدر می تونن بی خیال و بی تفاوت باشن چجوری آدما میتونن خودشون و خوب نشون بدن بعدش که بد می شن عین خیالشون نیست آدما دارن بازیگرای خوبی میشن. مغزم خسته شده بسکه همش به این چیزا فکر کردم از ذهنم بیرون نمیره اخه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1394 19:13
تو که نبودی رفتن هیشکی دیگه نتونست من و بترسونه تو که نبودی جمله ای حتی دیگه نتونست من و بخندونه دلم نیومد به قاب عکست حرف دلم رو نگفته باشم دلم نمیخواست تو این شرایط این جوری آسون ازت جدا شم بدون تو سخت میشه نفس کشید سخت میشه دنیا رو دید آخه چجوری از یکی دیگه میشه دوست دارم شنید باشه عزیزم عیبی نداره تو از غرورت دست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1394 01:01
:( چرا؟ مگه ......... :(( خیلی بدم خیلیی فقط نفس کشیدن برام مشکل شده . کی تموم میشه . ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 آبانماه سال 1394 23:15
این روزا فکرم خیلی درگیره درگیر چی و نمیدونم نمیدونم چرا ادمها راضی نیستن به چیزی که دارن من هم جزوی ازین أدمهام چرا واقعا چشمم انقدر کور بود و ندیدمش . الان چرا باید تو این شرایط ببینم هست. الان چرا اونی و که باید نمیبینم و مطمینم که فردا افسوس همین امروز و خواهم خورد. کلا یکم زندگی پیچیده شده. درست رفتار نمیکنم. در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 آبانماه سال 1394 10:47
سلام چیزی برای نوشتن ندارم ولی ذهنم پر از نوشتست. یه آدم ترسو که نمیتونه تصمیم گیری کنه میترسه که چیزی بگه . میترسه نکنه همه چیز از اینی که هست بدتر بشه. میترسه که از دست بده همین یه ذره حس خوبو که ته ته یه عالمه حس بده دنبال یه هیجان میگردم تو زندگیم جاهامون عوض شده ولی تفاوت دارن با هم این جایگزینی کاشکی بتونم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 شهریورماه سال 1394 10:04
نوشته ای خاص مربوط به مخاطب خاصی که نظرش به گفته خودش پاک شد . با خوندن نظرت نور امیدی که چند روزیه پیدا کردم تو زندگیم بیشتر شد. مرسی مرسی مرسی از حرفات . راستش خودم گاهی از کاری که کردم پشیمونم ( دادن آدرس) ولی اینجا برام حکم یه کلبه رو داشت که صاحبش اون بود . حالا که به دست صاحابش سپردم انگار یه باری از رو دوشم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 شهریورماه سال 1394 14:24
خبرای خوب بهم رسید مرسی خدا جون روزای خوب داره میاد .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1394 22:06
خستم از خودم از اطرافیانم از حرفای آدما .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مردادماه سال 1394 23:02
حالم از خودم بهم میخوره . زندگیم جوری بد میگذره که اصلا فکرشم نمیکردم . ولی میگذره . همه چی درس میشه . همه چی . یکم باید تحمل کنم .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مردادماه سال 1394 20:50
خوب نیستم . بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو یه وجب خاک مال من هر چی می کارم مال تو :( کی این روزا تموم میشه .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 تیرماه سال 1394 10:45
2 هفتس مریض شدم خوب که نمیشم هیچ بدتر هم میشم همش. معده درد هم بهش اضافه شد به سلامتی چقدر دلم میخواد یه روز تمام برم زیر پتو بخوابم فقط به هیچی هم فکر نکنم کار مقالم جلو نمیره . همش تو یه سری جاهاش گیر میکنم . دوست ندارم به کسی هم رو بندازم . تصمیم دارم بیشتر وقتم و با خانوادم بگذرونم و به فکر کارام باشم تا زودتر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 تیرماه سال 1394 01:18
این روزها همش دنبال یکی میگردم که بتونم باهاش فقط در حد 2 جمله حرف بزنم . ولی هیچ کی نیس. هیچ کی . حتی یه دوست . آدما همه به فکر خودشونن . به فکر خوشی هاشون . ینی دوس ندارن همدیگر و تو خوشیاشون دعوت کنن؟ این شرو ورا چیه باز من میگم . بیخیال خدا هست . اینجا هست. خدایا شکرت .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 تیرماه سال 1394 10:43
حالم افتضاحه. شبا میشه گفت خواب ندارم .همش از خواب میپرم روزا مغزم قفله . سر درد 4 روزه کلافم کرده . خدایا آرامشم و برگردون .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 تیرماه سال 1394 00:42
مغزم داره منفجر میشه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 خردادماه سال 1394 14:01
حس ضد و نقیض دارم همه چی قر و قاطی شده کارام درست پیش نمیره مغزم درست کار نمیکنه هیچی اونجوری که فک میکنم پیش نمیره دلم میخواد فقط بخوابم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 خردادماه سال 1394 14:45
حس جدید
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 خردادماه سال 1394 12:56
خسته شدم از خودم از رفتارم از زندگیم میخوام قید همه چی و بزنم . همهههههههههههه چیوووو 2 روز دیگه همه وسایل ارتباطی و جمع میکنم(بغیر از اینجا) تا وقتی که بتونم به حالت عادی برگردم حالم اصلا خوب نیست .اصلا .....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 خردادماه سال 1394 19:08
حالم اصلا خوب نیست نمی دونم چم هست همش عصبی و کلافم فقط یه لحظه های کوتاه خوشحالم لححظه هایی که....................
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 خردادماه سال 1394 00:00
تو که میدونی همه عمرم و اونجا گذاشتم و رفتم تو که میدونی به جز آغوش تو جایی نداشتم و رفتم اگه رفتم و تو سراغمو نمیگیری هنوزم که هنوزه اگه بجز خودم کسی نیس که دلش برای من بسوزه نه نمیدونی آخه همه غمامو به تو نگفتم نه نمیدونی آخه نخواستم از چشم تو بیفتم نه نمیگفتم آخه تحمل غم و من و نداری نه نمیگفتم آخه میترسم بری تنها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 خردادماه سال 1394 16:28
آدرس و بهش دادم . دل تو دلم نیست ازینکه قراره بیاد و این نوشته ها و حرفای دل من وتو این 4 سال بخونه . یعنی اصلا یادش میمونه که بیاد بخونه . من که فکر نمیکنم اصلا وقت کنه . اگر هم وقت کنه حتمال یکی دو صفه رو بیشتر نمیخونه. دلم قیری ویری میره از اینکه میاد اینجا. در هر صورت وصیت کرده بودم که بعد از مرگم حتما آدرس اینجا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 خردادماه سال 1394 10:19
دو دلم نمیدونم آدرس و بدم یا نه.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1394 13:39
دیروز یه روز خاص بود . یه روزی خیلی خوشحال بودم . ازین روزا فک میکنم سالی یبار برام اتفاق میفته . دیروز دیدمش و این یه انرزی مثبت اولیه بود که بهم داده شد. بعدش یکی از بهترین دوستام و دیدم و حرفایی که بهم زد خیلی باعث ایجاد هیجان در من شد. عصری هم با خواهرم خونه یکی از دوستامون بودیم اونجا هم خیلیییی خندیدم دور هم و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1394 14:39
روز خوب. دیدمش
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1394 10:52
زنگ زد.