خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

دیگه خستم نمیخوام راحع بهش فک کنم. تموم شد . اونم براش دیگه مهم نیس. منم دیگه حرفاش و باور نمیکنم. منم خیالم راحته که زنش هواش  و داره اندازه من نگرانشه . دیگه برام مهم نیس کی عقد میکنه . وقتی براش مهم نیس من ناراحتم یا نه . دیگه براش مهم نیس من بهش زنگ نمیزنم . خودش هر وقت کار داره زنگ میزنه . یه حالیم میپرسه . خدایا احساس تنهایی شدید دارم. هیچ حسی بدتر از حس تنهایی نیس. 

دلم تنگه واسه ترمای اول . 

دلم میخواد برم دانشگاه .  

دلم میخواد برم روی همون تابی که من و هل میداد بشینم و گریه کنم . با صدای بلند کسیم علت گریم و نپرسه . 

نمیدونم دلم تنگه براش یا نه. 

امروز یه حال عجیبی دارم . حوصله هیچ کسو ندارم 

مامانم داره خونه تکونی عید میکنه . خیلی خسته شده . ولی نمیدونم چرا امسال حوصله کمک کردن بهشو ندارم. خواهرم عصرا که میاد میبینه من کمک نمیکنم فقط غر میزنه .  

چرا من و به حال خودم رها نمیکنن. 

دلم هیچی توش نیس. 

دلم گرمای عشق میخواد 

توجه یک کسی که برای خودم باشه . 

من و تنها نزاره . 

هوام و داشته باشه . حالم خوب نیس. 

 

رهام رها تر از عقاب بر فراز یه کوه بلند . مثل وقتایی که خودش و ول میده .و باد هر ور دوست داشته باشه میبرتش. 

مثل یه تکه چوب میمونم رو دریا که موج دریا هر طرف میخواد میبرتش . 

زندگی هم من و هر ور دوست داره میبره. 

امروز فهمیدم یکی از دوستانم مادرش و خیلی وته از دست داده ولی هیچی به هیچ کس نگفته . چرا؟ 

چرا زندگی اینحوریه؟ 

امروز کادو ولنتاین و بهش دادم .یه جعبه قرمز توش گلپرای گل رز و یه شکلات قلب . و یه حلقه . حلقه ای  که بهش قول داده بودم دفه پیش که واسش خریده بودم  خیلی دوسش داشت ولی گمش کرد واسش هم کوچیک بود . ولی این دفه سایز انگشتت خریدم .  

اونم هم یه گل رز با ربان قرمز وو یه بسته شکلات عروسکی داد. 

بهش گفتم امروز روز اخره هم و میبینیم .  

صورتم و بوسید و گفت من بهت زنگ میزنم و باهات قرار میزارم تو میتونی جواب ندی و نیای. دلت میاد؟ 

گفتم اره.من خیلی نامردم. 

دلم واسش پر میکشه وقتی از دستم ناراحت میشه . 

بهم میگه اگه یه نفر یه انگشت نداشته باشه زنش میشی؟ 

یا اگه یه دست نداشته باشه. 

خیلی تعجب کردم نمیدونستم چی بهش بگم. 

گفتم راجع بهش فک نکردم . گفت فک کن.  بعد چند دقه گفت  اره تو هم راضی باشی مادرت تو رو به یه ادم معلول نمیده .خیلی دلم گرفت . 

گفت به این فکر میکنم دستم و بزارم زیر دستگاه پرس تا شاید دختر خالم از ازدواج با من منصرف بشه .  

دستاش انقدر کار کرده مثل سنگ سفت و خشک شده تمام دستاش بریده . نمیدونم چرا داره با خودش اینجوری میکنه. 

هیچی نمیدونم دیگه . امروز تو ماشینش طاقت نیاوردم و گریم گرفت .  

هی می گفت علط کردم خدا من و بکشه که اشکت و در اوردم . سفت سرم و تو بغلش گرفته بود و میبوسید. دلم داشت اتیش میگرفت . 

دلم میخواست خدا همون موقع جونم و میگرفت و میکشت .  

 

 

عجب هواییه خدایا شکرت . عاشق این هوام پر اکسیژن . قبل عید همیشه هوا همینجوره . این هوا من و دییونه میکنه . دقیقا همون هوایی که روزای اول اشناییمون بود . اولای بهار با هم دوست شدیم .وای خدا چه روزایی بود . هوا خنک بود میرفتیم بالای سرسره پارک دانشگاه وای میسادیم . کلی به کارای بچگانم میخندید. چه زود گذشت . کاشکی هیچ وقت اون اتفاقات نمی افتاد کاشکی خانواده هامون به هم میخوردن ما مجبور نبودیم از هم جدا باشیم . اونوقت الان با هم بودیم . تو همین روز قشنگ که همه چیز بوی نویی میده غیر سرنوشت من . 

خدایا چرا اینجوری شد؟ 

مگه نمیدونستی من چقد بهش وابستم؟ 

مگه ندیدی ما چقد هم و دوست داریم؟ 

دیگه با دیدین بوته های گل یاس نمیخندم . چون دیگه پیشم نیس . 

خدایا این بغض داره خفم میکنه . 

نمیخوام به این موضوع فکر کنم ولی دست خودم نیس. همه چیز من و یادش میندازه .   

مخصوصا این هوا حسی که بهم میده.دلم میخواد پر بکشم برم سمت خدا. 

 

 

حس خاصی ندارم . رابطمون و خودش داره کم میکنه . چه دل بزرگی داره خوش به حالش .  

از کاراش دارم گیج میشم . از طرفی این فاصله اانداختناش و از طرفی ذوق و شوقش واسه سه شنبه 25 بهمن. به خدا دیگه نمیدونم چیکار کنم. کم اوردم . خسته شدم بسکه به روش نیاوردم که از رفتارش دارم چه زجری میکشم . حسته شدم  از این همه تظاهر به خوبی.  دلم میخواد خودم باشم . 

 ینی چی ناراحتم؟ اخه این سوال مسخره چیه میپرسی؟ نه خوشحالم ازینکه داری ازدواج میکنی. خوشحالم ازینکه دیگه ارزش یه حال و احوال یک دقیقه ای هم ندارم . خوشحالم که همه حرفات و با کارای الانت داری دروغ جلوه میدی؟ اره خوشحالم  خیلی خوشحال که داره زندگی باهام اینجوری بازی میکنه . از خوشحالی دارم گریه میکنم .  

نمیدونم خودت و زدی به اون راه یا واقعا نمیفهمی؟ 

قبلا هر وقت پیشم میشستی میگفتی هیچ کس از دل ما خبر نداره . 

ولی الان من تنهام و میگم هیچ کس از دل من خبر نداره.... 

حتی تو... 

هیچ وقت ارزش عشق من و نفهمیدی.