خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

2 هفتس مریض شدم خوب که نمیشم  هیچ بدتر هم میشم همش. معده درد هم بهش اضافه شد به سلامتی

چقدر دلم میخواد یه روز تمام برم زیر پتو بخوابم فقط به هیچی هم فکر نکنم

کار مقالم جلو نمیره . همش تو یه سری جاهاش گیر میکنم . دوست ندارم به کسی هم رو بندازم .

تصمیم دارم بیشتر وقتم و با خانوادم بگذرونم  و به فکر کارام باشم تا زودتر تموم بشه .

میشه گفت قسمت اعظم فکرم و کارای عقب موندم  گرفته همش استرسشون و دارم .

منتظر یه خبر خوبم .

یه خبر نه .دو خبر

این روزها همش دنبال یکی میگردم که بتونم باهاش فقط در حد 2 جمله حرف بزنم . ولی هیچ کی  نیس. هیچ کی .  حتی یه دوست . آدما همه به فکر خودشونن . به فکر خوشی هاشون . ینی دوس ندارن همدیگر و تو خوشیاشون دعوت کنن؟

این شرو ورا چیه باز من میگم .

بیخیال

خدا هست .

اینجا هست.

خدایا شکرت .

حالم افتضاحه.

شبا میشه گفت خواب ندارم .همش از خواب میپرم

روزا مغزم قفله . سر درد 4 روزه کلافم کرده .

خدایا آرامشم و برگردون .

مغزم داره منفجر میشه