خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

بی حس

امروز کلا بی حسم . ۹۰.۱۱.۸   شنبه. 

انگار احساسی ندارم . نمیدونم چرا اینجوریم شاید به خاطر اینه که دیشب نخوابیدم . شاید به خاطر فکرای تو سرمه . فردا امتحان دارم.  کاشکی این امتحاتام زودتر تموم بشه.  کاشکی مامانم میزاشت برم سر این کاره . نمیدونم چرا اینجوری میکنه . مانع هر کاری میشه که من دوست دارم .دلم میخواد بزنم برم یه حایی ک هیچ کس من و نمیشناسه واسه خودم زندگی کنم. قبلنا به سرم میزد که یهو بزارم برم وللی با چه پولی؟ کجا برم؟  

خستم . انقد خستم که دلم میخواد بشینم واسه یکی فقط گریه کنم . همه چیز گاهی دست به دست هم مید تا به ادم فشار وارد کنه و تحمل ادم و کم .  

نمیدونم چرا نسبت به (م) اینجوری شدم . دلم براش خیلی تنگ شده ولی وقتی میخووام ببینمش دلم نمیخواد . یه جس دو گانه دارم . احساس میکنم دوسم نداره ولی گاهی کاراش یه جوری نشو نمیده که انگار خیلی دوسم داره .ولی پس چرا من احساسش نمیکنم . وقتی میخواد دلم و بدست بیاره بهم میگه دوست دارم .وقتی من بهش میگم دوست دارم مثل یه ادم یخ میمونه. جدیدا اینطوری شده  . از شوع فصل امتحانا اول فک کردم واسه خاطر امتحاناس ولی وقتی میبینم واسه امتحانا هیچ استرسی نداره و میزاره واسه شب امتحان درس میخونه ... 

ولش کن این روزا تموم میشه ولی فقط یه احساس بدی باهام همراهه یه احساسی که انگار اسن رابطه و احساس یه طرفس . چند دفه خواستم تمومش کنم ولی دلم نمیاد اخه خیلی دوسش دارم ۲ سال همیشه ارزو میکردم فقط ۱ ثانیه دیگه بتونم در کنارش باشم حالا که هستم ... . واقععا نمیدونم چی کار کنم واسه همینه میگم حسی ندارم . 

ماندن در زمستان

امروز ۹۰.۱۱.۵ چهارشنبه. 

هیچی به ذهمنم نمیاد بنویسم.  دلم پر سکوته حرفای نگفتس. چقد بده که برفا اب میشن . همیشه ازین موضوع گله دارم.  

انگار هنوز تنم داغه و درد موضوع و نفهمیدم . نمیتونم یه لحظه بشینم و با خودم و قضیه کنار بیام انگار که قدرتش و ندارم . اخه خیلی سخته . همش میگم الان زوده بخوای به موضوع فکر کنی بزار وقتش بشین فکر کن و با قضیه کنار یا الان میخوای این روزا رو هم خراب کنی؟ الان که پیشمه ؟ چرا شب و روزام و ابری کنم؟ وقتی پیشمه وقتی الان واسه خودمه . 

ولی وقتی اون روز  بیاد.  

برای همیشه فراموش...  

حتی نمیتونم یه لحظه هم بهش فکر کنم ... 

ینی اجازش و ندارم .... 

خاطراتمون چی .... 

یاسای بنفش تکلیفشون چی میشه؟ 

روزای ابری بهار؟ 

روزای برفی زمستون؟ 

دیگه به هوای کی منتظر بهار باشم  بهتره تو همین زمستون بمونم . 

20 فروردین سال دیگه در کنار همسرشش جشن میگیره چون من تو زمستون میمونم. 

 

 

نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور ، که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا میشه ، لحظه دیدن میرسه

هر چی که جاده است رو زمین ، به سینه من میرسه

ای که تویی همه کسم ، بی تو میگیره نفسم

اگه تورو داشته باشم ، به هر چی میخوام میرسم

به هر چی میخوام میرسم

وقتی تو نیستی  قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟

گلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم؟

دست کبوترای عشق  واسه کی دونه بپاشه؟

مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه؟

ای که تویی همه کسم ، بی تو میگیره نفسم

اگه تورو داشته باشم ، به هر چی میخوام میرسم

به هر چی میخوام میرسم

عزیزترین سوغاتیه  غبار پیراهن تو

عمر دوباره منه  دیدن و بوییدن تو

نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام

عمر دوباره منی  تو رو واسه نفس میخوام

ای که تویی همه کسم ،بی تو میگیره نفسم

اگه تورو داشته باشم ، به هر چی میخوام میرسم

به هر چی میخوام میرسم

شانه هایت را برای گریه کردن دوستت دارم

سر به روی شانه های مهربانت میگذارم

عقده ی دل میگشایم گریه ی بی اختیارم

 

از غم نامردمی ها بغضها در سینه دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

 

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم. دوست دارم

 

خالی از خودخواهی من.برتر از الایش تن من تورا بالا تر از تن.برتر از من دوست دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

 

عشق صدها چهره دارد.چشم تو آیینه دار عشق

عشق را در چهره ی آیینه دیدن دوست دارم

 

در خموشی چشم من را

 مثل آه و گفتگوهاست

 

من تورا برجسته ی محراب دیدن دوست دارم

من تورا بالا تر از تن.برتر از من دوست دارم              

سر به روی شانه های مهربانت میگذارم

عقده ی دل میگشایم گریه ی بی اختیارم

 

از غم نامردمی ها بغضها در سینه دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

 

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم. دوست دارم

 

خالی از خودخواهی من.برتر از الایش تن من تورا بالا تر از تن.برتر از من دوست دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

 

عشق صدها چهره دارد.چشم تو آیینه دار عشق

عشق را در چهره ی آیینه دیدن دوست دارم

 

در خموشی چشم من را

 مثل آه و گفتگوهاست

 

من تورا برجسته ی محراب دیدن دوست دارم

من تورا بالا تر از تن.برتر از من دوست دارم   

از تو گذشتن مثل از جونم گذشتنه

از تمام عطرهای دنیا فقط یک لحظه ای 

بویی شبیه اغوشت میخواهم 

تا هوش از سر این همه 

دلتنگی ببره