خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

امروز ۹۰.۱۱.۱۱ روز برفیه زمستونه .  

نمیدونم چرا نمیتونم پنهون کنم ازش ازینکه داره بهم بی توجهی میکنه ناراحتم. خودش که عین خیالش نیس . از دیروز ظهر تا امروز ساعت ۱۱ نه تماسی داشتیم نه اس . چرا البته من دیروز عصر و بهش اس دادم که جواب نداد .  

بابا منم ادمم خب ناراحت میشم میگم که عادت میکنم ولی واقعا نمیتونم تحمل کنم کسیو که انقد دوسش دارم اینجوری باهام رفتار کنه و همش بگه جبران میکنم. اخه مگه وقتی برای جبران داری؟ اصلا چرا من و انقد اذیت میکنی که بخوای بگی جبران میکنی. به اندازه کافی سر استرس امتحانام و رفتن خواهرم و جو خونه غمگین هستم دلم میخواست حداقل یکم تکیه گاهم میشدی واسه این روزا ولی تو هم گذاشتی رفتی و اینجوری داری با کارات اذیتم میکنی. 

 خیلی سخته امیدوارم هیچ کس دلت و نشکنه با بی محلیش. فک کنم تا الان فهمیدی که چقد دوست دارم.همین واسم کافیه باعث دلگرمیم میشه . 

ازین بیشتر حرصم میگیره که بعد این همه بی توجهیت وقتی ناراحتم و خودم بهت زنگ میزنم از لحن صدام تعجب میکنی و میپرسی چرا ناراحتم. منم دیگه روم نمیشه بهت بگم به خاطر تو. بسکه بهت گفتم همه غروزم شکسته شده . احساس میکنم دارم خودم و میچسبونم بهت.  

خدایا بهم قدرت بده بازم دووم بیارم. خیلی احساس بدی دارم .  

انگار تو برزخم نمیدونم چیکار کنم .از وضعیت الانم خستم . خیلی خستم.

دوستت دارم

در تمام روزهای عاشقی که گذشت ، 
حتی یک لحظه از آن روزها نیز از یادم نرفت
با اینکه قلبم بارها شکست
اما دلم باز هم به پای تو نشست
به هیچکسی دل نبست
با خودش عهد بست ، که این عشق اول و آخر است ،
همین و بس!
روزهای شیرین زندگی ام با تو
آرامش ، این تنها چیزیست که خواسته ام از تو
صداقت ، این تنها کلامیست که انتظار دارم از تو
حرف از وفاداری نمیزنم ، در عشق بی وفایی معنا ندارد
تو همیشه وفادار بمان
 و ببین که قلبم جز به عشق تو نفس کشیدن دیگر کاری ندارد
نه عزیزم دیگر هیچ راهی ندارد
اینکه قلبم عاشق تو است و دیگر هیچ سرپناهی جز تو ندارد
اگر روزی بی تو باشم ، میخواهم که دنیا نباشد
اگر قرار باشد زنده باشم ، نمیخواهم هیچکسی جز تو در قلبم باشد
تو چه کردی با دل من
این نیست حال و هوای گذشته های دور من
اینک حس میکنم تویی زندگی من
گرتو نباشی نیست نفسی برای زنده ماندن من
یک جمله باقی مانده که ناتمام نماند شعر من
خیلی دوستت دارم عشق من

خدایا

خدایا

اگه قسمت هم نبودیم

پس چرا عاشقم کردی؟!!!

پس چرا گذاشتی دلم بلرزه؟!!!

پس چرا گذاشتی جونم بهش بسته باشه؟؟؟؟

اگه قراره ازم بگیریش بهتره جونمم بگیری والا خودم جونمو میگیرم...

شاید هنوزم دوسم نداره.

خوشم میاد هیچ کس نمیاد این طرفا اینجا مثل گور یه ادمی میمونه که خیلی ساله مرده و هیچ کس یادش نمیکنه . 

 الان داشتم روز عروسیش و تجسم میکردم . 

 گفت منم دعوت میکنه ینی نمیفهمه من دق میکنم؟ نمیتونم طاقت بیارم ؟ میخواد زجرم بده؟ شاید واقعا دوباره باهام دوست شد که خودش عذاب وجدان نداشته باشه که ۲ سال اذیتم کرد هنوزم دوسم نداره .پس من چی میشم؟  نمیدونم چرا اینهمه دوسش دارم .

اگه بفهمه من تو دلم این حرفاس مطمینم باهام قهر میکنه ازینکه اینجوری فک میکنم راجغ بهش . واسه همین میام اینجا مینویسم .  

دیگه هیچی ازم نمیمونه وقتی همه برن . چرا من میمونم و خدا و تنهایی و اینجا . همین .  

میگن از چیری که دت میاد سرت میاد . منم از تنهایی بدم میاد و همیشه هم تنها میمونم. 

هوا برفیه ....  

چه جس عجیبی دارم .دلم میخواد روی برفها برای همیشه بخوابم  هیچ کسم بیدارم نکنه تو سکوت زمستون وبرف گم بشم هیچ کسم نتونه پیدام کنه. حالا انگار کسی هم هست که بخواد من پیدا باشم ..