خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور ، که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا میشه ، لحظه دیدن میرسه

هر چی که جاده است رو زمین ، به سینه من میرسه

ای که تویی همه کسم ، بی تو میگیره نفسم

اگه تورو داشته باشم ، به هر چی میخوام میرسم

به هر چی میخوام میرسم

وقتی تو نیستی  قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟

گلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم؟

دست کبوترای عشق  واسه کی دونه بپاشه؟

مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه؟

ای که تویی همه کسم ، بی تو میگیره نفسم

اگه تورو داشته باشم ، به هر چی میخوام میرسم

به هر چی میخوام میرسم

عزیزترین سوغاتیه  غبار پیراهن تو

عمر دوباره منه  دیدن و بوییدن تو

نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام

عمر دوباره منی  تو رو واسه نفس میخوام

ای که تویی همه کسم ،بی تو میگیره نفسم

اگه تورو داشته باشم ، به هر چی میخوام میرسم

به هر چی میخوام میرسم

شانه هایت را برای گریه کردن دوستت دارم

سر به روی شانه های مهربانت میگذارم

عقده ی دل میگشایم گریه ی بی اختیارم

 

از غم نامردمی ها بغضها در سینه دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

 

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم. دوست دارم

 

خالی از خودخواهی من.برتر از الایش تن من تورا بالا تر از تن.برتر از من دوست دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

 

عشق صدها چهره دارد.چشم تو آیینه دار عشق

عشق را در چهره ی آیینه دیدن دوست دارم

 

در خموشی چشم من را

 مثل آه و گفتگوهاست

 

من تورا برجسته ی محراب دیدن دوست دارم

من تورا بالا تر از تن.برتر از من دوست دارم              

سر به روی شانه های مهربانت میگذارم

عقده ی دل میگشایم گریه ی بی اختیارم

 

از غم نامردمی ها بغضها در سینه دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

 

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم. دوست دارم

 

خالی از خودخواهی من.برتر از الایش تن من تورا بالا تر از تن.برتر از من دوست دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم

 

عشق صدها چهره دارد.چشم تو آیینه دار عشق

عشق را در چهره ی آیینه دیدن دوست دارم

 

در خموشی چشم من را

 مثل آه و گفتگوهاست

 

من تورا برجسته ی محراب دیدن دوست دارم

من تورا بالا تر از تن.برتر از من دوست دارم   

از تو گذشتن مثل از جونم گذشتنه

از تمام عطرهای دنیا فقط یک لحظه ای 

بویی شبیه اغوشت میخواهم 

تا هوش از سر این همه 

دلتنگی ببره 

 

کاشکی

ساعتها به این می اندیشم 

که چرا زنده ام هنوز؟ 

مگر نگفته بودم که بی تو میمیرم؟ 

خدا یادش رفته مرا بکشد؟ 

یا تو قراره برگردی؟ 

 

تنها

هیچ کس از دل من خبر نداره همه فقط نظر خودشونو میدن.  

مثل ادمهای  بی احساس فقط نفس میکشم . نمیدونم اسمشو میتونم بزارم زندگی یا نه. 

بی انگیزه درس خوندن . راه رفتن . بی هدف نگاه کردن.  

اینا نشونه چیه؟ ینی میشه یه روز هم بهار بیاد با اون یاسای خوش بوی بنفشش ؟ هیچ کس هیچی نمیدونم. 

باید جای من باشی تا بفهمی چی میگم . باید از دریچه چشمان من بنگری تا توان درک این لذت و بفهمی.