خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

زندگی واقعا عجیبه .

همیشه بعد از یه مدتی میشینم و چیزای با ارزش زندگیم و انتخاب میکنم تا  قدرشونو بیشتر بدونم. حدود یه سالی هست که همیشه چیزای با ارزش زندگیم فقط خانوادم هستن . گاهی اوقات یه چیزایی کنارشون میاد ولی  باز یه اتفاقاتی می افته که بازم فقط خودشون جزو ارزشمندترین دارایی هام میمونن . چقدر خوشحالم که دارمشون .خدایا شکرت .

بی دلیل هوایت را کردم .

و هم چنان این دو راهی وجود داره

کلافه  شدم دیگه

این انرژی منفی نمی دونم از کجا میاد. گاهی فکر میکنم این  انرژی راه اصلیه .

ولی هر چقدر فکر میکنم انرژی مثبته بیشتره . ولی میترسم .

میترسم به بن بست بخورم.

اینکه از هیچی مطمین نیستم بده

عقل و احساس با هم قاطی شده.

با همه تلاشم برای منطقی بودن باز نمیشه

یه دفه حرف یه نفر و گوش دادم و بعدش نتیجه خوبی گرفتم.

میترسم اینبار گوش بدم و پشیمون شم

شاید این ترسو بودنه کار و خراب میکنه

ولی باید بالاخره   تکلیفم و معلوم کنم. اینجوری نمیشه

خدا جونم ازت کمک میخوام.

همیشه همراهم بودی

اینبار هم هوامو داشته باش

یه قدرت بده که بتونم برم جلو.

خدایا یه کاری کن که نتیجه خوبی بگیرم.

خودت میدونی تو دل هر کی چی میگذره

ترس و از دلم بیرون کن.

 پیش به سوی اخرین حرکت

بدجوری سر دوراهیم

کاشکی یه نشونه کوچیک وجود داشت تا ادم میتونست راه درست و انتخاب کنه .

ازین بلاتکلیفی خسته شدم .


دلم تنگه خیلی