خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

سلام

چیزی برای نوشتن ندارم ولی ذهنم پر از نوشتست.

یه آدم ترسو که نمیتونه تصمیم گیری کنه میترسه که چیزی بگه . 

میترسه  نکنه همه چیز از اینی که هست بدتر بشه.

میترسه که از دست بده

همین یه ذره حس خوبو که ته ته یه عالمه حس بده

دنبال یه هیجان میگردم تو زندگیم

جاهامون عوض شده

ولی تفاوت دارن با هم این جایگزینی

کاشکی  بتونم خودخواه باشم. فکر کنم در نهایت این تنها راه رها شدن باشه

نمیدونم فکر کنم و عمل کنم  یا فکر نکنم و صبر کنم. بیشتر دارم هم فکر میکنم و هم صبر میکنم . این بدترین حالته.

در هر صورت خدایا کمکم کن تا عجولانه کاری و نکنم و ذهنم و هم آروم کن تنها کسایی که میتونن الان کمک کنن یکیش خودتی پس پشتم و خالی نکن . مثل همیشه کنارم باش . مرسی


نوشته ای خاص مربوط به مخاطب خاصی که نظرش به گفته خودش پاک شد .


با خوندن  نظرت نور امیدی که چند روزیه پیدا کردم تو زندگیم بیشتر شد. مرسی مرسی مرسی از حرفات .

راستش خودم گاهی از کاری که کردم پشیمونم ( دادن آدرس)

ولی  اینجا برام حکم یه کلبه رو داشت که صاحبش اون بود . حالا که به دست صاحابش سپردم انگار یه باری از رو دوشم برداشته شد . کمتر به گذشته بر میگردم . چون همه این حرفا رو باید بهش میگفتم و نمیتونستم . حالا که همه حرفا رو فهمید دلم آروم شد . خیلییییی آروم .

تنهایی خیلی درسا به من داد . بخاطر عشقی که بهش داشتم تنهایی رو بدست آوردم از این بابت همیشه ازش ممنونم . شاید اگه روند زندگیم جور دیگه ای بود هیچ وقت چیرایی که بدست آوردم و تجربه نمیکردم .

قطعا یه روزی میرسه که من دوباره دلم برای کسی نرم میشه .

خبرای خوب بهم رسید

مرسی خدا جون

روزای خوب داره میاد .

خستم

از خودم

از اطرافیانم

از حرفای آدما .




حالم از خودم بهم میخوره .

زندگیم  جوری  بد میگذره  که اصلا فکرشم نمیکردم . 

ولی میگذره . همه چی درس میشه . همه چی . یکم باید تحمل کنم .