خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

دلم خیلی تنگ شده براش. برای یه لحظه  کنارش بودن . تکیم و بدم به بازوهای بزرگش و اونم سفت بقلم کنه  و سرم و ببوسه . خدایا دارم دیوونه میشم . خاطره ها راحتم نمیزارن. اون روز برفی که رفتم خونشون . اون روز قشنگ ترین روزی بود که با هم بودیم . دیگه تحمل ندارم . چرا باورم نمیشه حرفش . این همه از بدبختیش میگه ولی من میوام به خودم بگم خوشبخته و من و فراموش کرده و باید از زندگیش برم کنار. تنهاش گذاشتم؟ نمیخواستم تنها بمونه . ولی اونم من و تنها گذاشته . این ماجرا شبیه یه چرخه شده  همش ر میگردم سر جای اولم وقتی دنبال مقصر میگردم .  خدایا کمکم کن. خیلی بهت احتیاج دارم.

نمیخوام هیچ کس دوسم داشته باشه  .  

همه ولم کنید برین دنبال زندگیتون. به خدا خستم.دلم میخواد واسه خودم باشم .  

لعنتییییییییییی. لعنت به زندگی/ دیگه نمیکشم به خدا. هیچ انگیزه ای برای هیچ کاری ندارم. زدم به سیم اخر. موقع رانندگی چشمام خیره میشه به یه جایی. فقط گاز میدم ولایی میکشم . نمیدونم میخوام به کجا برسم. که چی مثلا زود برسم. حوصله وایسادن پشت سر یه سری ادما که مواظبن ماشینشون زخمی نشه . کسی بهشون نزنه و ندارم. 

موقع پیاده روی هم تند تند از کنار ادما رد میشم .  

تموم شه . همه چی تموم شه من راحت شم. خدایا واقعا چرا من و نگه داشتی. هان؟ 

نمیخوام به هیچی فک کنم. حتی به اینکه امشب تا جمعه پیش زنشه. نمیخوام فک کنم که چیکار میکنن. نمیخوام فک کنم که دارم ذره ذره اب میشم .  

خدایا هنوز منتظر یه خبرم. التماست میکنم تا اخر هفته یه خبر ازش بهم  برسه. در حد یه اس ام اس یا یه پی ام. خواهش میکنم خدایا. 

دلتنگم.بدجوری دلم هواش و کردیه. میشه گفت حدود یه هفتس ازش خبر ندارم. دلم میخواد بهش زنگ بزنم امروز ولی سر دو راهیم.
خدایا هنوز منتظر یه خبرم . فقط یه خبر کوچیک از خودش. من و از این سر در گمی نجات بده .
دوستت دارم خدایا.

خدایا خیلی شکرت.  ممنونم...

خدایا فقط ارزوی مرگ دارم. به پوچی کامل رسیدم. تا تنها میشم فقط گریه میکنم. بی علت. اصلا نمیدونم چم شده. حالم از خودم و زندگیم داره بهم میخوره. 

لعنت به خودم و زندگیم.