خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

چقد این چند روز حرص خوردم از دست خودم

از دست یه سری اخلاقم و چیزهایی که خودم و توش حبس کردم

چیزایی که خودم باور ندارم  راستش باور دارم  یه سری بایدهای اخلاقی ولی به دنبالش از دست دادن

چرا فکرم نامنظمه 

خل شدم برای نگه داشتنش فکرم به کجاها میره

مگه من ادم نیسم

از سنگم اره سنگ شدم

مهم بودن و دوست دارم ولی ساده ام چقد

چرا نمیتونم بفهمم واقعیت و

چرا حرفا با هم هم خونی نداره؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد