خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

سلام

همه چیز بهم ریخته

به هیچی فک نمیکنم حتی به علتش هم فکر نمیکنم.

نمیدونم جرا همه چیز با هم تناقض داره

فقط هر اتفاقی که افتاده همش برام تکرار میشه و به و همه حرفا

هنگ کردم بد جور

واقعا چرا نمیفهمه

مگه نمیخواست اینجوری بشه؟

چرا پس حالا که از زندگیش رفتم بیرون باز میاد دنبالم

میخواد چی بگه؟

چرا باهام اینجوری میکنه؟

من که گفتم به من ربطی نداره هر چی بشه؟

من و نشناخته ینی؟

خدایا کمکم کن.

خدایا هر چی به صلاحه همون بهش.

فقط زودتر همه چیز و درست کن .من که دارم دیوونه میشم.

خدایا قلبش و نرم کن .

نظرات 1 + ارسال نظر
سام جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:19 ق.ظ http://havayetora.blogsky.com/

آمـــــــــــــــــــــــــــــــــــین .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد