خودمونی

خودمونی

حرفهای دل
خودمونی

خودمونی

حرفهای دل

یه دوست صمیمی دارم که همه ماجرام و میدونه . ولی هیچ وقت ناراحتیم و بهش نشون ندادم.


امروز تولد دوستم بود . اخر مهمونی برگشت بهم گفت . تو چشمات پر غمه . انگار خیلی ناراحتی.

بهش گفتم اشتباه میکنی .من الان خیلی خوبم .

خیلییی خوب. .....


الان هیچ احساسی ندارم .

فردا صب باهاش کلاس دارم.

جلقه ای که تو دست چپش بهم چشمک میزنه خیلی اذیتم میکنه . انگار میخواد کورم کنه . یا یه کاری کنه از حسادت بمیرم.

نظرات 2 + ارسال نظر
سام جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 ب.ظ http://havayetora.blogsky.com/

خیلی دوس دارم کمکت کنم ...اما متاسفانه کاری از دست هیچکی بر نمیادغیر از خودت
ولی خب خوبه ... خیلی خوبه که یه ماه دیگه ازش فاصله میگیری ... هرچند سخته ...اما چاره ای جز این نیست ... واست دعا میکنم که بتونی فراموشش کنی ...
راستی وقتی آدرسو سایتتو مینویسی تو قسمت نظرات ، واژه (blogsky) رو یه حرفه اضافه میزنی ... دقت کنی میبینیش ... اه ه ه ه ه از دست این دنیااااااااااااااااااااا

سینا (غذای روح) جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ب.ظ http://mealofghost.blogsky.com

bale.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد