-
لحظه دیدار
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 14:01
آمروز دیدمش. چقدر حالم خوبه . خدایا شکرت. حالش خوب نبود . خانوادش رفته بودن سفر دیشب هم مریض شده بود تب داشت. دلم میخواست ببرمش خونه مواظبش باشم تا دیگه تنها نباشه و مریض بشه .نیم ساعت پیشش تو ماشین نشستم کلی واسم درد و دل کرد . از خودش از زندگیش . دلم خیلی سوخت ولی سعی کردم اون نیم ساعت و خوشحالش کنم تا دیگه غصه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1391 01:12
2 روز دیگه میبینمش. قلبم داره میاد تو دهنم. فکرای ضد و نقیضی که تو ذهنم میاد دیوونم میکنه. خدای کمکم کن. خیلی دلم واسش تنگ شده . ینی میتونم جلو خودم و بگیرم و جوری رفتار کنم که نفهمه. پشت تلفن که خودش خیلی ناراحت به نظر میرسید . وقتی ازش پرسیدم خوش میگذره .گفت خودت چی فکر میکنی؟ مگه به تو خوش میگذره؟ منم با اینکه این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 13:35
این روزهای عید چه دیر میگذره. دلم میخواد بقیه روزا رو بخوابم زودتر تموم شه. از صبح بارون میبارید. مامان رفته مسافرت بابا هم سر کااره . کاشکی امکان برگشت به گذشته رو داشتیم. زمستون سال دیگه من کجام؟ چیکار میکنم؟ کاشکی خیلی برف بباره. یاسای بنفش کی پیداشون میشد؟ دلم واسشون تنگ شده . احساس خاصی ندارم خیلی به این تنهایی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 23:14
خیلی خوشحالم باهاش حرف زدم. ممنون خدا جون دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 21:35
نمیدونم چه مرگم شده . مزخرفترین سال نوییه که دارم سپری میکنم. اخه چرا؟ مطمینم که ازم ناراحته واسه همین دارم اتیش میگیرم. خدایا یه جور بهم نشون بده که ازم ناراحت نیس. کی این تعطیلات بی موقع تموم میشه و میتونم برم دانشکاه؟ نمیدونم ادرس وب سایتم و بهش بدم یا نه ؟ یکی کمکم کنه.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 19:24
امروز اول فروردین سال ۱۳۹۱. دلم واسش پر میکشه. امروز دقیقا وقتی سال تحویل شد اولین کسی که به من زنگ زد عزیزم بود . نمیتونم بگم چه حس خوبی داشتم . ازینکه به یادم بوده چقد دوس داشته سال نو بهم تبریک بگه. ولی من گوشی و بر نداشتم . چون جراتش و نداشتم. نمیتونستم باهاش حرف بزنم . چون میفهمید هنوزم دیوانه وار دوسش دارم . چند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 14:27
سال نو مبارک . سال نو تو هم مبارک عشق من. دوس داشتم امسال کنار تو بودم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 15:09
دلم خیلی تنگه . خیلی.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 17:06
سلام امروز ۲۷ اسفنده . فردا میره مشهد . دلم واسش خیلی تنگ شده سه شنیه ۲۳ اسفند بود که به طور جدی از هم جدا شدیم . شایدم تقدیر من اینه . کاریش نمیشه کرد .نمیتونم هم از خدا گله کنم . امیدوارم خوشبخت بشه . ولی من هنوزم دوسش دارم با تمام وجودم . عاشق شیطونیاش . عاشق طرز نگاهش . عاشق زودرنج بودنش . نمیدونم چی شد که یه دختر...
-
وقتی دلت شکست
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 18:18
وقتی دلت شکست تنهاو بی هدف شب پرسه میزنی از هر کدوم طرف روزای خوبتو انکار میکنی این واقعیتو تکرار میکنی اطرافیانتو از دست میدیو افسرده میشیو از دست میریو دور خودت همش دیوار میکشی افسوس می خوری سیگار میکشی تن خسته ای ولی خوابت نمیبره این حس لعنتی از مرگ بدتر دل می کنی ازین دل میبری ازون یک اتفاق تلخ افتاده بینتون میبری...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 18:35
دوسش دارم
-
سلام دوباره
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 11:07
سلام .من برگشتم. چون خیلی دلم گرفته . انقدر اشک نریختم قلبم سفت شده . دیگه احساسی ندارم . به هیچی . به هیشکی. فقط دلم تنگه . واسه عشقم . واسه اوج لحظه عاشقی . واسه یه کلمه خانومم . واسه ساغرم . واسه اینکه صبح با صدای قشنگش از خواب بیدارم کنه . واسه دل تنگیش . واسه یه لحظه با هم بودن .
-
پایان
شنبه 6 اسفندماه سال 1390 22:58
دیگه نای نوشتن ندارم . میرم. بی دلیل ولی باید برم تا با خودم کنار بیام . نمیدونم این غیبتم چقدر طول میکشه . شاید هیچ وقت به اینجا بر نگردم . چون انگیزه ای واسه نوشتن ندارم . همه چی تمام شد پایان اینم اخرین روز برفی اینجا مثل زمستون که تموم شد .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 15:28
چه خوش خیال است ، فاصله را میگویم ، به خیالش تو را از من دور کرده نمیداند جای تو امن است ، اینجا در میان دل من . کاش اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه “حالت چطوره؟” و تو جواب میدی “خوبم!” ، کسی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه: “میدونم خوب نیستی…” قشنگترین صدایی که می تونین از عشقتون بشنوین وقتیه که از خواب بیدار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 14:54
برای من رفت ولی برای ارامش خودش ماند.دل من مهم نود . فقط خودش توان رفتن و دور موندن و نداشت . من دارم از تو میشکنم . میگن عاشقا اون دنیا بهم میرسن . فقط بهمین امید زندم .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 00:34
چه ارزو ها داشتم برای خودم . الان دیگه یکی دیگه چشم براهته . یکی دیگه نگراننت میشه . منتظر بوسه هاته . خدایا من و بکش تا از شر این فکرا راحت شم . خسته شدم به خدا .از این همه حسادت عاشقانه. دوستام بهم میگن این چه عشقیه که تو داری ؟که با گذشت زمان و با همه این اتفاقات حتی یه ذره ازش کم نشده. هیچ کس نمیفهمه .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 17:14
فردا ۹۰.۱۲.۷ فردا۹۰.۱۲.۴پتج شتبه . همه چی تموم میشه . نمیدونم تونم طاقت بیارم یا نه. ساعت ۷ قراره بره محضر. خدایا دیگه یچ امیدی نخواهم داشت . برای همیشه میره . چرا اخه خدا؟ چرا من ؟ چرا این تصمیم و گرفت؟ چرا همه چیز رفت زیر سوال؟ حتی دوست داشتنش؟ ینی من و دوس نداشت؟ دارم دیوونه میشم . دیگه طاقت ندارم. مثل یه ادم بی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 17:36
امروز رفتم دانشگاه دیدمش حلقه ای واسه ولنتاین واسش خریده بودم و انگشت دست چپش کرده بود .نمیدونم خوشحال بودم یا نه. نمیدونم از روی دوست داشتن اون کار و کرده یا واسه اینکه بتونه من و هنوز پیش خودش نگه داره.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 13:29
دیگه خستم نمیخوام راحع بهش فک کنم. تموم شد . اونم براش دیگه مهم نیس. منم دیگه حرفاش و باور نمیکنم. منم خیالم راحته که زنش هواش و داره اندازه من نگرانشه . دیگه برام مهم نیس کی عقد میکنه . وقتی براش مهم نیس من ناراحتم یا نه . دیگه براش مهم نیس من بهش زنگ نمیزنم . خودش هر وقت کار داره زنگ میزنه . یه حالیم میپرسه . خدایا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 19:48
رهام رها تر از عقاب بر فراز یه کوه بلند . مثل وقتایی که خودش و ول میده .و باد هر ور دوست داشته باشه میبرتش. مثل یه تکه چوب میمونم رو دریا که موج دریا هر طرف میخواد میبرتش . زندگی هم من و هر ور دوست داره میبره. امروز فهمیدم یکی از دوستانم مادرش و خیلی وته از دست داده ولی هیچی به هیچ کس نگفته . چرا؟ چرا زندگی اینحوریه؟...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 11:25
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 11:25
عجب هواییه خدایا شکرت . عاشق این هوام پر اکسیژن . قبل عید همیشه هوا همینجوره . این هوا من و دییونه میکنه . دقیقا همون هوایی که روزای اول اشناییمون بود . اولای بهار با هم دوست شدیم .وای خدا چه روزایی بود . هوا خنک بود میرفتیم بالای سرسره پارک دانشگاه وای میسادیم . کلی به کارای بچگانم میخندید. چه زود گذشت . کاشکی هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 01:37
حس خاصی ندارم . رابطمون و خودش داره کم میکنه . چه دل بزرگی داره خوش به حالش . از کاراش دارم گیج میشم . از طرفی این فاصله اانداختناش و از طرفی ذوق و شوقش واسه سه شنبه 25 بهمن. به خدا دیگه نمیدونم چیکار کنم. کم اوردم . خسته شدم بسکه به روش نیاوردم که از رفتارش دارم چه زجری میکشم . حسته شدم از این همه تظاهر به خوبی. دلم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 19:03
نمیدونم از شوق و اشتیاق خواهرم باید خوشحال باشم یا ناراحت. خوشحالم از اینک انقد خوشحاله و داره با کسی که عاشقشه ازدواج میکنه ولی ناراحت وقتی به سرنوشت خودم نگاه میکنم. دلیل دوست داشتنمون و نمیفهمم وقتی هیچ پایانی نداره. اتیش میگیرم وقتی کادوهای ولنتاین و میبینم . وتی دختر و پسرا رو میبینم برای هم با چه علاقه ای کادو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 17:14
نمیدونم چه احساسی دارم. امروز 90.11.19 نمیدونم چرا دلم نمیخواد ببینمش. اصلا نمیدونم چم شده . دوس ندارم دیگه به کسی فکر کنم. میخوام تنهای تنها باشم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 19:24
نمیدونم ادرس اینجا رو بهش بدم یا نه. اگه بعدها هم بفهمه من هنوز دوسش دارم چی؟ هیچ چیز باعث نیشه که من بتونم فراموشش کنم . چقد دلم براش تنگ خواهدشد. خدایا یه کاری کن بتونم دوریش و تحمل کنم . بیشتر این سختش میکنه که همه بهم میگن اگه دوستت داشت نمیرفت. راست میگن؟ خیلی راحت من و به پولش فروختی. ولی نمیدونم چرا حتی این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 15:15
ممنون از دوستانی که میان اینجا و نوشته های من و میخونن . راستش هیچ وقت فک نمیکردم اینجا حتی رهگذر داشته باشه . امروز ۹۰.۱۱.۱۶ یکشنبه هم هست. هوا هم برفیه و خیلی سرد . ینی ممکنه دیگه نتونم ببینمش ؟ ممکنه تا قبل شروع ترم جدید عقد کنه. ولی خودش میگه تا ۲۵ که ولنتاینه مراسم و عقب میندازه تا بتونه کادوش و به من بده . ینی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 23:01
امروز بهم گفت برف و دوس داره . نمیدونم من و دوس داره یا نه. فکر کنم دوسم داره کارای امرورزش که نشون میداد دوسم داره . من فک میکنم اون دوسم نداره اون فک میکنه من. الانم که باهام قهر کرده جواب تلفنم و نمیده . چون من حواسم به گوشیم نبود خوشحالم امروز خیلی خوش گذشت.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 14:20
امروز ۹۰.۱۱.۱۱ روز برفیه زمستونه . نمیدونم چرا نمیتونم پنهون کنم ازش ازینکه داره بهم بی توجهی میکنه ناراحتم. خودش که عین خیالش نیس . از دیروز ظهر تا امروز ساعت ۱۱ نه تماسی داشتیم نه اس . چرا البته من دیروز عصر و بهش اس دادم که جواب نداد . بابا منم ادمم خب ناراحت میشم میگم که عادت میکنم ولی واقعا نمیتونم تحمل کنم کسیو...
-
دوستت دارم
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 17:54
در تمام روزهای عاشقی که گذشت ، حتی یک لحظه از آن روزها نیز از یادم نرفت با اینکه قلبم بارها شکست اما دلم باز هم به پای تو نشست به هیچکسی دل نبست با خودش عهد بست ، که این عشق اول و آخر است ، همین و بس! روزهای شیرین زندگی ام با تو آرامش ، این تنها چیزیست که خواسته ام از تو صداقت ، این تنها کلامیست که انتظار دارم از تو...