خودمونی

حرفهای دل

خودمونی

حرفهای دل

نمیدونم ادرس اینجا رو بهش بدم یا نه.  

اگه بعدها هم بفهمه من هنوز دوسش دارم چی؟ 

هیچ چیز باعث نیشه که من بتونم فراموشش کنم .  

چقد دلم براش تنگ خواهدشد. 

خدایا یه کاری کن بتونم  دوریش و تحمل کنم .  

بیشتر این سختش میکنه که همه بهم میگن اگه دوستت داشت نمیرفت. 

راست میگن؟ 

خیلی راحت من و به پولش فروختی. 

ولی نمیدونم چرا حتی این موضوع هم باعث نمیشه که من ازت بدم بیاد. 

امیدوارم در اینده انقد در پول و ثروت دنیا غرق نشی که خودت و گم بکنی.  

الان که من و که به ولت خودت تنها عشقت هستم به این راحتی داری میزاری میری. 

خودت میدونستی که اگه این تصمیم و بگیری من و رای همیشه از دست میدی. 

الان دیگه پشیمونی فایده ای هم نداره . 

ازین دلم میسوزه که ادای ادمهای ناراحت و در میاری. در صورتی که اگه باز هم  به عقب بر میگشتی این تصمیم و میگرفتی. 

کاشکی همیشه صادق بودی باهام. 

یه بغض بزرگ تو گلومه که نمیدونم کی میخواد اشک بشه و از چشام بیاد پایین. 

داریم به اخرای بازی نزدیک میشیم. 

اره بازی. 

این فقط یه بازی بود که اخرش من باختم . کسیم که ببازه باید تنها بمونه . 

تو به هر چی که میخواستی رسیدی. 

کاشکی انقد پول داشتم که میتونستم بدم بهت تا نری باهاش ازدواج کنی. 

کاشکی انقد حرفم اهمیت داشت تا میتونستم به خانووادم بگم که چقد دوست دارم . 

چه ارزوی احمقانه ای دارم که بتونیم یه روزی در کنار هم زندگی کنیم . بدونه هیچ نگرانی و دغدغه فکری.فقط برای هم باشیم. 

کاشکی این  تفاوت فرهنگا وجود نداشت که ما رو از هم جدا کنه.  

کاشکی اصلا من وجود نداشتم. 

کاشکی دوباره بر نمیگشتی 

کاشکی من نمیبخشیدمت .

خستم از همه این فکرا. 

امیدوارم خوشبخت بشین.  

فقط همین. 

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ http://barbadrafte66.blogsky.com

عزیزم چرا سرنوشت من دارم و یا تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد