خودمونی

حرفهای دل

خودمونی

حرفهای دل

ممنون از دوستانی که میان اینجا و نوشته های من و میخونن . راستش هیچ وقت فک نمیکردم اینجا حتی رهگذر داشته باشه . 

امروز ۹۰.۱۱.۱۶ یکشنبه هم هست. هوا هم برفیه و خیلی سرد . 

ینی ممکنه دیگه نتونم ببینمش ؟ 

 ممکنه تا قبل شروع ترم جدید عقد کنه. ولی خودش میگه تا  ۲۵ که ولنتاینه مراسم و عقب میندازه تا بتونه کادوش و به من بده .  

ینی میتونم جواب زنگاش و ندم؟ خدایا کمکم کن. 

یه خط جدید خریدم تا هر وقت عقد کردن من خطم و عوض کنم  ولی دلم نمیاد . هر وقت از نامزدش ازش سوال میکنم خیلی عصبانی میشه . نمیدونم علتش چیه . فک میکنم نگران منه . چون هر دفه بهم میگه بعد عقدش با من تماس میگیره تا زمانی که من هم ازدواج کنم.  

 کاشکی کارم درست بشه و بتونم ازینجا برم . برم یه جا که از خاطرهامون دور شم . نقطه نقطه این شهر همش برام خاطرس . دارم دیوونه میشم دیگه . چرا نمیتونم باور کنم که اونم من و دوس داره . البته دوسم داره که به خاطر من تا هر جای دنیا هم باشه میاد .  

چقد من اذیتش کردم . 

چقد لجبازی کردم باهاش . یادش بخیر ترم اول که هنوز با هم دوس نشده بودیم و هم و نمیشناختیم سر یکی از کلاسامون سر یه موضوع با هم کلی بحث کردیم جلو استاد. (موضوع  کنترل ماشینهای دیفرانسیل جلو و عقب سر پیچ بود.) یا سر کلاس پشت سر من میشست و اواز میخوند یه دفه باهاش دعوام شد. بعد اون دعوا بود که اومد جلو بهم پیشنهاد دوستی داد. خیلی تعجب کردم .  

هی روزگار چقد روزا زود میگذره انگار نه انگار ۴ سال گذشت . الان که میخواد بیاد تو کلاس هنوزم اواز میخونه ولی اوازش با اون موقع ها فرق داره . الان تو اس ساغر هستی میخونه. گاهیم من یه پرندم و میخونه. چیکار کنم اخه من انقد دوسش دارم . خدایا چرا باید سرنوشت ما دور از هم بودن باشه .  

در هر صورت خدایا شکرت . من که جز تو کسی و ندارم . 

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ق.ظ http://barbadrafte66.blogsky..com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد